ظاهراً پدر و دختر قبلاً بارها و بارها مشغول لذت های جنسی بوده اند ، زیرا دختر تجربه شلخته سابق را دارد و اصلاً از دست جد خود خجالت نمی کشد. چشمان بی شرم او پیرمرد را بیشتر هیجان زده می کند و او دیگر وضعیت خود را به خاطر نمی آورد. نوازش دهان هر دو به لعنتی سخت تبدیل می شود و بلوند از خوشحالی غرش می کند، در حالی که فراموش نمی کند به باباش لبخند شیرینی بزند.
و دختر به تنهایی مسیر انحرافی را طی می کند - اینگونه است که بابا روشن می شود. چه مردی می ایستد وقتی چنین الاغ خوش ذوقی دور او می چرخد. البته وقتی گذاشت تو دهنش مثل ساعت پیش میرفت. او از چه چیزی باید خجالت بکشد - بلافاصله مشخص است که او عاشق دیک است ، چرا اقوام را امتحان نکنید. حتی بیدمشک تنگش هم نمیتوانست در برابر چنین دیکی مقاومت کند - آن را طوری گذاشت که حتی خود او هم آبش را میخورد. بعد از کم کردن سینه هایم بالاخره آرام شد. آره، این یک نوک پستان است.
من همیشه جذب زنان شرقی به خصوص زنان ژاپنی بوده ام. من کتاب هایی در مورد گیشاها و سنت های دیگر خوانده ام، شاید به همین دلیل است که آنها از ذهن من خارج نمی شوند.
در واقع، فرهنگ جنسی ژاپنی با فرهنگ اسلاو و اروپایی بسیار متفاوت است. شاید این چیزی است که آنها را جذب می کند.
چه کسی می خواهد با من لعنت کند؟